هو الرئوف

تو زندگی حرفهایی هست، که فقط و فقط، باید بروی «باب الجواد» . . . کلمه ها را دانه کنی، دانه های اشک . بکشانی شان دنبال هم، شبیه یک تسبیح، بچرخانی شان توی صورتت، ذکر بگیری، و بعد، انگار که تسبیح پاره بشود، دانه ها بیایند تا بچکند روی سنگهای حرم. . .

باز هم دَربِدَر شب شدم، «ای نور سلام» باز هم زائرتان نیستم، « از دور سلام»

اَلسَّلامُ عَلَیک یا عَلی اِبن ِ موسَی الرِّضا علیه السلام

رئوف و مهربان آقاست مردم

علی موسی الرضا سلطان عشق است

جوانیَم فدای نوجوانش

جواد است و بلاگردان عشق است

دل ایرانیان شد هادی آباد

                  بمیرم خانه اش ویران عشق استصابر خراسانی

اسمال طلا