در حالات حضرت آیت الله آقاى سید محمد باقر شفتى ذکر شده که آن مرحوم اوایل تحصیلات خود در نجف اشرف از حیث فقر بر او بسیار بد میگذشت و غالبا ایشان از براى قوت لا یموت خود معطل بودند.

آخر الامر نجف را ترک کرد و به حوزه علمیه اصفهان آمد در آنجا هم به او سخت می‏گذشت.

فرموده بود: مدتى بر من گذشت غذا نداشتم تا اینکه بسیار ضعیف شدم روزى در مدرسه نماز وحشتى آوردند تقسیم کردند به مقدار یک نماز هم به من دادند پیش خود گفتم مدتى است گوشت نخورده‏ ام بهتر است قدرى گوشت بخرم رفتم بازار یک دانه جگر گوسفندى خریدم.

در مراجعت برخوردم به خرابه‏ اى دیدم سگى در کنار خرابه از گرسنگى حال حرکت ندارد و شیر در پستان او خشکیده است میگوید: دلم بحال سگ سوخت چون دیدم بچه‏ هاى او به زیر سینه او چسبیده‏ اند من آن جگر را قطعه قطعه نمودم و به سوى او افکندم تا تمام شد آن سگ سر خود را بطرف آسمان بلند کرد و چند مرتبه صدا زد یقین کردم در حق من دعا کرد.

طولى نکشید که شفت که محل اصلى من است یکى از ثروتمندان آنجا وجه زیادى براى من فرستاد و لکن در نامه قید کرده بود که راضى نیستم یک درهم آن را صرف کنى بلکه باید آن را در نظر شخصى امینى بگذارى تا اینکه سرمایه کسب خود قرار دهد و از منافع آن استفاده کنى چون به دستور او عمل نمودم خداوند به من ثروت فوق العاده عنایت کرد که چهار صد کاروانسرا و دو هزار دکان خریدم و یک دهى خریدارى نمودم که مال التجاره او در هر سالى نهصد خروار برنج می‏شد.

و در هر سال مالیات مستغلات من به هفده هزار تومان می‏رسید (البته پول آن زمان) و عائله من حدود سیصد نفرند. 

اسرار معراج ص 85