عملیات ماووت، برون مرزی بود و احتمال اسارت، زیاد بود. گفتیم اگر پسر رییس جمهور اسیر شود، دشمن حسابی سوء استفاده تبلیغاتی خواهد کرد. تصمیم گرفتیم منصرفش کنیم؛ اما فایده نداشت.
یکی پیشنهاد داد چون بدون عینک نمیبیند، پس . . .
کسی مأمور شد و یواشکی(!) دسته های عینکش را شکست. موقع عملیات، دیدیم باز آن جلو ایستاده. جای دسته های عینک از نخ استفاده کرده بود!
حق داشت؛ پسر همان پدری بود که بی اعتنا به پست و مقام، در اوج خطر به قلب دشمن می زد و مثل شیر مقابلشان می ایستاد.
رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی. وقتی بازدیدمون تموم شد، حسن رو کرد به کارشناس موشکی روشیه و گفت:« اگه میشه فناوری این موشک رو در اختیار ما قرا بدید!»
ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند:«امکان نداره؛ این فناوری فقط در اختیار کشور ماست.»
حسن خیلی جدی و محکم گفت:«ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم.» و دوباره صدای خنده اونا بلند شد.
وقتی برگشتیم ایران، خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم ولی نشد. وقتی از ساخت موشک نا امید شدیم، حسن راهی مشهد الرضا(علیه السلام)شد.
خودش تعریف می کرد:«به امام رضا(علیه السلام) متوسل شدم و سه روز توی حرم موندم. روز سوم بود که عنایت امام رضا(علیه السلام) رو حس کردم و حلقه مفقوده ی کار به ذهنم خطور کرد. وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود، کشیدم تا وقتی رسیدیم تهران عملی ش کنم.»
وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع دست به کار شدیم و موشکی ساختیم که به مراتب از مدل روسی، بهتر و پیش رفته تر بود.
آلبرت اینشتین(فوت ۱۹۵۵ م) در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان: "دی ارکلرونگ" Die Erkla"rung - von: Albert Einstein – ۱۹۵۴ یعنی:"بیانیه" که در سال ۱۹۵۴ آن را در امریکا و به آلمانی نوشته است - اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح میدهد و آن را کاملترین ومعقولترین دین می داند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با...
امام خامنه ای: بروید سراغ کارهای نشدنی تا بشود. تصمیم بگیرید بر برداشتن کار های سنگین، تا بردارید. «ولا یخشؤنَ احداً الا الله» خدا را فراموش نکن، خدا حسابت را دارد. «و کَفی بالله حَسیبا»