بسم الله

یا بن الحسن ...

یادتان قلبم را پر کرده است و غیبتتان دلم را می آزارد ...

ای آخرین امید؛ سالهای سال است که شیعه در انتظار قدومتان رنج می برد ...

وای بر من، وای بر من که پس از هزار سیصد و اندی سال که از غیبت شما می گذرد هنوز هم با تمام بی وفایی ها و نامردی های دنیا و دنیاییان به آنها امید دارم و شمایی را که تنها امید رهایی و سعادت جهانیان هستید آخرین امید خود می خوانم ...

ولی با این حال می دانم بازهم شما ما را از یاد نبرده اید که البته این هم از کرم شماست که «عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم» وگرنه ما حتی لایق نگاه شما هم نیستیم ...

یا اباصالح ...

تنها با یاد شماست که می توانم زندگی کنم، با نام شماست که زندگی من رنگ خدایی می‌گیرد، تنها به امید شماست که هر روز  از خواب بر می خیزم و سلام صبحگاهی به شما و اجداد مطهرتان است که روز مرا با برکت می‌کند و دعای عهد است که امید را در رگهای من به جریان در می‌آورد، نگاهم را به آینده ای سبز و سرشار از روشنایی معطوف می کند و چه واقعیت شیرینی است اینکه همه مان می دانیم که

روزی خواهی آمد و آوینی ها فتح نهایی را روایت خواهند کرد ...

به امید روشن ترین و شیرین ترین روز دنیا ...

 

اللهم عجل لولیک الفرج