تو زندگی حرفهایی هست، که فقط و فقط، باید بروی «باب الجواد» . . . کلمه ها را دانه کنی، دانه های اشک . بکشانی شان دنبال هم، شبیه یک تسبیح، بچرخانی شان توی صورتت، ذکر بگیری، و بعد، انگار که تسبیح پاره بشود، دانه ها بیایند تا بچکند روی سنگهای حرم. . .
باز هم دَربِدَر شب شدم، «ای نور سلام» باز هم زائرتان نیستم، « از دور سلام»
اَلسَّلامُ عَلَیک یا عَلی اِبن ِ موسَی الرِّضا علیه السلام
آنچه در ادامه می خوانید بازنشر بیانات امام خامنه ای مدضله در جمع اعضای بسیجی هیات علمی دانشگاه ها در تاریخ ۱۳۸۹/۰۴/۰۲ از سایت KHAMENEI.IR می باشد.
«اولاً این شهید یک دانشمند بود؛ یک فرد برجسته و بسیار خوشاستعداد بود. خود ایشان برای من تعریف میکرد که در آن دانشگاهی که در کشور ایالات متحدهی آمریکا مشغول درسهای سطوح عالی بوده - آنطور که به ذهنم هست ایشان یکی از دو نفرِ برترینِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب میشده - تعریف میکرد برخورد اساتید را با خودش و پیشرفتش در کارهای علمی را. یک دانشمند تمامعیار بود. آن وقت سطح ایمان عاشقانهی این دانشمند آنچنان بود که نام و نان و مقام و عنوان و آیندهی دنیائیِ به ظاهر عاقلانه را رها کرد و رفت در کنار جناب امام موسای صدر در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد؛ آن هم در برههای که لبنان یکی از تلخترین و خطرناکترین دورانهای حیات خودش را میگذرانید.
امام خامنه ای: بروید سراغ کارهای نشدنی تا بشود. تصمیم بگیرید بر برداشتن کار های سنگین، تا بردارید. «ولا یخشؤنَ احداً الا الله» خدا را فراموش نکن، خدا حسابت را دارد. «و کَفی بالله حَسیبا»