« شمعدانی ها را که قلمه بزنند یکدفعه میبینی کل باغ را گرفته اند. همه جا شمعدانی را می بینی. شمعدانی ها با قلمه، پا میگذارند به دویدن توی باغ. مصطفا را که بزنی یکدفعه می بینی کل زمین را گرفته است و شمعدانی ها هم به پایش نمی رسند. همه جا «روشن» را می بینی. حتی ممکن است، مصطفا را آن سر دنیا زده باشند، بعد مثلا آمده باشد بیخ دیوار خانهشان زمین را گرفته باشد.
مصطفا زود فاتح زمین هایی شد که خیالش را هم نمی کردند. منچستر انگلیس، نزدیک لندن، نزدیک بیبیسی، بغل گوش روباه، رفیق گرمابه و گلستان گرگ، هزار هزار فرسخ آنورتر از اینجا، آقا مصطفا خوش نشست توی سینهها، نزدیک قلبها. دانشجوهای انجمن اسلامی همزمان با جشن انقلاب، مراسم گرفتند. برای شهید اشک ریختند. عکسش را چسباندند روی سینه هایشان و برایش سنگ تمام گذاشتند. »
آنچه خواندید بخشی از کتاب ازرشمند «آقا مصطفا» است که در سال ۱۳۹۱ توسط «مهدی نوری» و «احسان ترابی» تالیف و گردآوری شده است و توسط «نشر شاهد» به چاپ رسیده است.
این اثر با قیمت ۲۰۰۰۰ریالی برای هدیه دادن بسیار مناسب است.
تو زندگی حرفهایی هست، که فقط و فقط، باید بروی «باب الجواد» . . . کلمه ها را دانه کنی، دانه های اشک . بکشانی شان دنبال هم، شبیه یک تسبیح، بچرخانی شان توی صورتت، ذکر بگیری، و بعد، انگار که تسبیح پاره بشود، دانه ها بیایند تا بچکند روی سنگهای حرم. . .
باز هم دَربِدَر شب شدم، «ای نور سلام» باز هم زائرتان نیستم، « از دور سلام»
اَلسَّلامُ عَلَیک یا عَلی اِبن ِ موسَی الرِّضا علیه السلام
آنچه در ادامه می خوانید بازنشر بیانات امام خامنه ای مدضله در جمع اعضای بسیجی هیات علمی دانشگاه ها در تاریخ ۱۳۸۹/۰۴/۰۲ از سایت KHAMENEI.IR می باشد.
«اولاً این شهید یک دانشمند بود؛ یک فرد برجسته و بسیار خوشاستعداد بود. خود ایشان برای من تعریف میکرد که در آن دانشگاهی که در کشور ایالات متحدهی آمریکا مشغول درسهای سطوح عالی بوده - آنطور که به ذهنم هست ایشان یکی از دو نفرِ برترینِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب میشده - تعریف میکرد برخورد اساتید را با خودش و پیشرفتش در کارهای علمی را. یک دانشمند تمامعیار بود. آن وقت سطح ایمان عاشقانهی این دانشمند آنچنان بود که نام و نان و مقام و عنوان و آیندهی دنیائیِ به ظاهر عاقلانه را رها کرد و رفت در کنار جناب امام موسای صدر در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد؛ آن هم در برههای که لبنان یکی از تلخترین و خطرناکترین دورانهای حیات خودش را میگذرانید.
آنچه می خوانید نامه ی شهید علی خلیلی است که ۱۵ روز قبل از شهادتش خطاب به امام خامنه ای مدظله نوشته است.
سلام آقا جان!
امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد.اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید،خوبم؛
دوستانم خیلی شلوغش میکنند.یعنی در برابر جانبازی هایی که مدفعان این آب و خاک کرده اند،شاهرگ و هنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند…هر چند که دکتر ها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…
من نگران مسائل خطرناک تر هستم…من میترسم از ایمان چیزی نماند.آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند:اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود،خداوند دعاهارا نمی شنود و بلا نازل میکند.من خواستم جلوی بلا را بگیرم.
اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام.بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!!مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!
ولی آنشب اگر من جلو نمیرفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت ونیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمی رسید…
یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت : پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بنندازی!
من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند،ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز شب واجب است.
آقاجان!
بخدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند.مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و نهی از منکر تشریح نفرمودید؟
مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟
یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟؟یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟؟
رهبرم!
جان من و هزاران چون من فدای غربتت.بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم میشود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ مینشینید.
آقا جان!
من و هزاران من در برابر درد های شما ساکت نمیشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمیگذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد.
در حالات حضرت آیت الله آقاى سید محمد باقر شفتى ذکر شده که آن مرحوم اوایل تحصیلات خود در نجف اشرف از حیث فقر بر او بسیار بد میگذشت و غالبا ایشان از براى قوت لا یموت خود معطل بودند.
آخر الامر نجف را ترک کرد و به حوزه علمیه اصفهان آمد در آنجا هم به او سخت میگذشت.
فرموده بود: مدتى بر من گذشت غذا نداشتم تا اینکه بسیار ضعیف شدم روزى در مدرسه نماز وحشتى آوردند تقسیم کردند به مقدار یک نماز هم به من دادند پیش خود گفتم مدتى است گوشت نخورده ام بهتر است قدرى گوشت بخرم رفتم بازار یک دانه جگر گوسفندى خریدم.
در مراجعت برخوردم به خرابه اى دیدم سگى در کنار خرابه از گرسنگى حال حرکت ندارد و شیر در پستان او خشکیده است میگوید: دلم بحال سگ سوخت چون دیدم بچه هاى او به زیر سینه او چسبیده اند من آن جگر را قطعه قطعه نمودم و به سوى او افکندم تا تمام شد آن سگ سر خود را بطرف آسمان بلند کرد و چند مرتبه صدا زد یقین کردم در حق من دعا کرد.
طولى نکشید که شفت که محل اصلى من است یکى از ثروتمندان آنجا وجه زیادى براى من فرستاد و لکن در نامه قید کرده بود که راضى نیستم یک درهم آن را صرف کنى بلکه باید آن را در نظر شخصى امینى بگذارى تا اینکه سرمایه کسب خود قرار دهد و از منافع آن استفاده کنى چون به دستور او عمل نمودم خداوند به من ثروت فوق العاده عنایت کرد که چهار صد کاروانسرا و دو هزار دکان خریدم و یک دهى خریدارى نمودم که مال التجاره او در هر سالى نهصد خروار برنج میشد.
و در هر سال مالیات مستغلات من به هفده هزار تومان میرسید (البته پول آن زمان) و عائله من حدود سیصد نفرند.
آیت الله سیستانی: ایجاد تفرقه حتی به اندازه یک کلمه یا نصف کلمه جایز نیست.
بعد از تعرض به مرقد عسکریین (علیهما السلام) همه شیعیان را به آرامش دعوت کردم و از آنها خواستم که واکنشی نشان ندهند و گفتم که این اقدام از طرف اهل سنت نبوده است. من اطمینان دارم که ریشه تفرقه افکنی در خارج است. من [در زمان طلبگی] نزد شیخ احمد الراوی که از علمای اهل سنت در سامرا بود درس خواندم و به ذهنم خطور نکرد که ایشان پیرو مذهب دیگری بودند. همچنین به برخی از پزشکان که از اهل سنت بودند مراجعه می کردیم و چون ما از طلاب علوم دینی بودیم از ما پول ویزیت نمی گرفتند و اصلا فکر نمی کردند که ما شیعه هستیم یا سنی. باید بر مشترکات تمرکز کنید و دلیلی ندارد به مسائل اختلافی بپردازید.مشارکت کردن در ایجاد تفرقه حتی به اندازه یک کلمه یا نصف کلمه جایز نیست.واجب است که از ادبیات تشنج آفرین پرهیز شود.
آیت الله بهجت: کسی که وحدت مسلمانان را نخواهد، مسلمان نیست.
اختلاف شیعه و سنی، یک مساله استعماری است. مساله مهم دوستی اهل بیت (ع) است که فریقین بر آن اتفاق دارند. مسلمین در حال حاضر، در این باره اختلاف و مشکلی ندارند. البته حساب وهابی ها و مبغضین به اهل بیت (ع) جداست. وهابیون نه شیعه هستند و نه سنی! مذهب وهابیت یکی جریان سیاسی است که ربطی به شیعه و سنی ندارد.
کسی که وحدت مسلمانان را نخواهد، مسلمان نیست. ائمه ما (ع) در نماز جماعت آنان شرکت می کردند، به جهت اتحاد مسلمانان.
آیت الله بهجت درباره برخی از رفتارها به نام عیدالزهرا فرمودند : " چه بسا ... این کارها موجب اذیت و آزار و یا قتل شیعیانی که در بلاد و کشورهای دیگر در اقلیت هستند گردددر اینصورت اگر یک قطره خون از آنها ریخته شود ما مسبب آن و یا شریک جرم خواهیم بود.شیوه مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله نیز همین بوده است؛ یعنی بیان مشترکات میان شیعه و اهل تسنن و ترک مطاعن و مثالب یا لعن و سب آشکار.
امام خامنه ای: بروید سراغ کارهای نشدنی تا بشود. تصمیم بگیرید بر برداشتن کار های سنگین، تا بردارید. «ولا یخشؤنَ احداً الا الله» خدا را فراموش نکن، خدا حسابت را دارد. «و کَفی بالله حَسیبا»